Skip to main content
Global

7.5: همگرایی اقتصادی

  • Page ID
    212795
  • \( \newcommand{\vecs}[1]{\overset { \scriptstyle \rightharpoonup} {\mathbf{#1}} } \) \( \newcommand{\vecd}[1]{\overset{-\!-\!\rightharpoonup}{\vphantom{a}\smash {#1}}} \)\(\newcommand{\id}{\mathrm{id}}\) \( \newcommand{\Span}{\mathrm{span}}\) \( \newcommand{\kernel}{\mathrm{null}\,}\) \( \newcommand{\range}{\mathrm{range}\,}\) \( \newcommand{\RealPart}{\mathrm{Re}}\) \( \newcommand{\ImaginaryPart}{\mathrm{Im}}\) \( \newcommand{\Argument}{\mathrm{Arg}}\) \( \newcommand{\norm}[1]{\| #1 \|}\) \( \newcommand{\inner}[2]{\langle #1, #2 \rangle}\) \( \newcommand{\Span}{\mathrm{span}}\) \(\newcommand{\id}{\mathrm{id}}\) \( \newcommand{\Span}{\mathrm{span}}\) \( \newcommand{\kernel}{\mathrm{null}\,}\) \( \newcommand{\range}{\mathrm{range}\,}\) \( \newcommand{\RealPart}{\mathrm{Re}}\) \( \newcommand{\ImaginaryPart}{\mathrm{Im}}\) \( \newcommand{\Argument}{\mathrm{Arg}}\) \( \newcommand{\norm}[1]{\| #1 \|}\) \( \newcommand{\inner}[2]{\langle #1, #2 \rangle}\) \( \newcommand{\Span}{\mathrm{span}}\)\(\newcommand{\AA}{\unicode[.8,0]{x212B}}\)

    اهداف یادگیری

    در پایان این بخش، شما قادر خواهید بود:

    • همگرایی اقتصادی را توضیح دهید
    • تجزیه و تحلیل استدلال های مختلف برای و در برابر همگرایی اقتصادی
    • ارزیابی سرعت همگرایی اقتصادی بین کشورهای پردرآمد و سایر نقاط جهان

    برخی از اقتصادهای کم درآمد و متوسط در سراسر جهان الگوی همگرایی را نشان داده اند که در آن اقتصاد آنها سریعتر از کشورهای با درآمد بالا رشد می کند. تولید ناخالص داخلی به طور متوسط 2.7٪ در سال در دهه 1990 و 1.7٪ در سال از 2010 تا 2019 در کشورهای پردرآمد جهان که شامل ایالات متحده، کانادا، کشورهای اتحادیه اروپا، ژاپن، استرالیا و نیوزیلند می شود، افزایش یافته است.

    جدول 7.5 هشت کشور را فهرست می کند که به یک «باشگاه رشد سریع» غیررسمی تعلق دارند. این کشورها به طور متوسط رشد تولید ناخالص داخلی (پس از تعدیل تورم) حداقل 5٪ در سال را در هر دو دوره زمانی از 1990 تا 2000 و از 2010 تا 2019 داشته اند. از آنجا که رشد اقتصادی در این کشورها از میانگین اقتصادهای پردرآمد جهان فراتر رفته است، این کشورها ممکن است با کشورهای پردرآمد همگرا شوند. بخش دوم جدول 7.5 «باشگاه رشد آهسته» را فهرست می کند که شامل کشورهایی است که به طور متوسط رشد تولید ناخالص داخلی 2٪ در سال یا کمتر (پس از تعدیل تورم) را در همان دوره های زمانی نشان می دهند. بخش نهایی جدول 7.5 نرخ رشد تولید ناخالص داخلی را برای کشورهای جهان تقسیم بر درآمد نشان می دهد.

    کشور نرخ رشد متوسط تولید ناخالص داخلی واقعی 1990-2000 نرخ رشد تولید ناخالص داخلی واقعی 2010-2019
    باشگاه رشد سریع (5٪ یا بیشتر در هر سال در هر دو دوره زمانی)
    کامبوج 7.1٪ 7.0٪
    چین 10.6٪ 7.3٪
    هند 6.0٪ 6.7٪
    ايرلند 7.5٪ 6.3٪
    لائوس 6.5٪ 7.3٪
    موزامبیک 6.4٪ 5.6٪
    اوگاندا 7.1٪ 5.4٪
    ويتنام 7.9٪ 6.3٪
    باشگاه رشد آهسته (2٪ یا کمتر در هر سال در هر دو دوره زمانی)
    جمهوری آفریقای مرکزی 2.0٪ — ۰٫۲٪
    فرانسه 2.0٪ 1.4٪
    آلمان 1.8٪ 2.0٪
    هائيتي - 1.5٪ 1.5٪
    ايتاليا 1.6٪ 0.3٪
    جامائیکا 0.9٪ 0.7٪
    ژاپن 1.3٪ 1.3٪
    سوئیس 1.0٪ 2.0٪
    ایالات متحده (برای مرجع) 3.2٪ 2.3٪
    بررسی اجمالی جهان
    درآمد بالا 2.7٪ 1.7٪
    درآمد کم 3.8٪ 4.5٪
    درآمد متوسط 4.7٪ 4.0٪
    جدول 7.5 رشد اقتصادی در سراسر جهان (منبع: http://databank.worldbank.org/data/v...indicators#c_u)

    هر یک از کشورهای جدول 7.5 داستان منحصر به فرد خود را از سرمایه گذاری در سرمایه انسانی و فیزیکی، دستاوردهای تکنولوژیکی، نیروهای بازار، سیاست های دولت و حتی رویدادهای خوش شانس دارند، اما الگوی کلی همگرایی روشن است. کشورهای کم درآمد دارای رشد تولید ناخالص داخلی هستند که سریعتر از کشورهای با درآمد متوسط است، که به نوبه خود رشد تولید ناخالص داخلی سریعتر از کشورهای با درآمد بالا است. دو عضو برجسته باشگاه رشد سریع چین و هند هستند که بین آنها نزدیک به 40 درصد از جمعیت جهان را تشکیل می دهند. برخی از اعضای برجسته باشگاه رشد آهسته کشورهای با درآمد بالا مانند فرانسه، آلمان، ایتالیا و ژاپن هستند.

    آیا این الگوی همگرایی اقتصادی در آینده ادامه خواهد یافت؟ این یک سوال بحث برانگیز در میان اقتصاددانان است که ما با نگاهی به برخی از استدلال های اصلی در هر دو طرف بررسی خواهیم کرد.

    استدلال های طرفدار همگرایی

    چندین استدلال نشان می دهد که کشورهای کم درآمد ممکن است در دستیابی به بهره وری بیشتر کارگران و رشد اقتصادی در آینده مزیت داشته باشند.

    استدلال اول مبتنی بر کاهش بازده حاشیه ای است. اگرچه تعمیق سرمایه انسانی و فیزیکی تمایل به افزایش تولید ناخالص داخلی سرانه دارد، قانون کاهش بازده نشان می دهد که با ادامه افزایش سرمایه انسانی و فیزیکی یک اقتصاد، سودهای حاشیه ای رشد اقتصادی کاهش می یابد. به عنوان مثال، بالا بردن متوسط سطح تحصیلات جمعیت به مدت دو سال از سطح پایه دهم به دیپلم دبیرستان (در حالی که تمام ورودی های دیگر را ثابت نگه می دارد) باعث افزایش مشخصی در تولید می شود. افزایش دو ساله اضافی، به طوری که فرد متوسط دارای مدرک دانشگاهی دو ساله باشد، تولید را بیشتر افزایش می دهد، اما سود حاشیه ای کمتر خواهد بود. با این حال، یک افزایش دو ساله دیگر در سطح تحصیلات، به طوری که فرد متوسط دارای مدرک لیسانس کالج چهار ساله است، تولید را همچنان بیشتر افزایش می دهد، اما افزایش حاشیه ای دوباره کوچکتر خواهد بود. یک درس مشابه برای سرمایه فیزیکی وجود دارد. اگر مقدار سرمایه فیزیکی موجود برای کارگر متوسط، مثلاً ۵۰۰۰ تا ۱۰ هزار دلار افزایش یابد (باز هم، در حالی که تمام نهادههای دیگر را ثابت نگه دارد)، سطح تولید را افزایش خواهد داد. افزایش اضافی از 10،000 دلار به 15,000 دلار، تولید را بیشتر افزایش می دهد، اما افزایش حاشیه ای کمتر خواهد بود.

    کشورهای کم درآمد مانند چین و هند تمایل دارند که سطح سرمایه انسانی و فیزیکی کمتری داشته باشند، بنابراین سرمایه گذاری در تعمیق سرمایه باید تأثیر حاشیه ای بیشتری در این کشورها نسبت به کشورهای با درآمد بالا داشته باشد، جایی که سطح سرمایه انسانی و فیزیکی در حال حاضر نسبتاً بالا است. کاهش بازده نشان می دهد که اقتصادهای کم درآمد می توانند به سطوحی که کشورهای با درآمد بالا به دست می آورند همگرا شوند.

    استدلال دوم این است که کشورهای کم درآمد ممکن است بهبود فن آوری های خود را آسان تر از کشورهای با درآمد بالا پیدا کنند. کشورهای با درآمد بالا باید به طور مداوم فن آوری های جدید را اختراع کنند، در حالی که کشورهای کم درآمد اغلب می توانند راه هایی برای استفاده از تکنولوژی پیدا کنند که قبلا اختراع شده و به خوبی درک شده است. اقتصاددان الکساندر گرشنکرون (1904—1978) به این پدیده نامی به یاد ماندنی داد: «مزایای عقب ماندگی». البته، او به معنای واقعی کلمه به این معنی نیست که یک مزیت برای داشتن یک استاندارد پایین زندگی است. او اشاره کرد که کشوری که عقب مانده است، پتانسیل بیشتری برای رسیدن به آن دارد.

    در نهایت، خوش بینان استدلال می کنند که بسیاری از کشورها تجربه کسانی را مشاهده کرده اند که سریع تر رشد کرده اند و از آن درس گرفته اند. علاوه بر این، هنگامی که مردم یک کشور شروع به بهره مندی از مزایای استاندارد زندگی بالاتر می کنند، ممکن است به ایجاد و حمایت از نهادهای بازار پسند که به ارائه این استاندارد زندگی کمک می کنند، بیشتر باشد.

    آن را پیوند دهید

    برای آشنایی با رشد اقتصادی در سراسر جهان، این ویدیو را مشاهده کنید.

    استدلال هایی که همگرایی نه اجتناب ناپذیر است و نه محتمل

    اگر رشد اقتصاد تنها وابسته به تعمیق سرمایه انسانی و سرمایه فیزیکی باشد، در این صورت انتظار خواهیم داشت که نرخ رشد اقتصاد در بلندمدت به دلیل کاهش بازده نهایی کاهش یابد. با این حال، یک عامل مهم دیگر در عملکرد تولید کل وجود دارد: تکنولوژی.

    توسعه فناوری جدید می تواند راهی را برای اقتصاد فراهم کند تا از بازده حاشیه ای رو به کاهش تعمیق سرمایه جلوگیری کند. شکل 7.7 نشان می دهد که چگونه. محور افقی شکل میزان تعمیق سرمایه را اندازه گیری می کند، که در این رقم یک معیار کلی است که شامل تعمیق سرمایه فیزیکی و انسانی است. مقدار سرمایه انسانی و فیزیکی هر کارگر با حرکت از چپ به راست، از C 1 به C 2 به C 3 افزایش می یابد. محور عمودی نمودار تولید سرانه را اندازه گیری می کند. با در نظر گرفتن پایین ترین خط در این نمودار، با برچسب Technology 1 شروع کنید. در امتداد این تابع تولید کل، سطح فناوری ثابت نگه داشته می شود، بنابراین خط تنها رابطه بین تعمیق سرمایه و تولید را نشان می دهد. همانطور که سرمایه از C 1 به C 2 به C 3 عمیق تر می شود و اقتصاد از R به U به W حرکت می کند، تولید سرانه افزایش می یابد - اما راهی که در آن خط از سمت چپ تندتر شروع می شود اما با حرکت به سمت راست مسطح می شود بازده حاشیه ای رو به کاهش را نشان می دهد، زیرا مقادیر حاشیه ای اضافی تعمیق سرمایه، تولید را با مقادیر کمتری افزایش می دهد. شکل خط تولید کل (تکنولوژی 1) نشان می دهد که توانایی تعمیق سرمایه، به خودی خود، برای ایجاد رشد اقتصادی پایدار محدود است، زیرا بازده رو به کاهش در نهایت ایجاد می شود.

    نمودار سه خط قوسی رو به بالا را نشان می دهد که هر کدام نشان دهنده یک فناوری متفاوت است. پیشرفت در فناوری منجر به تولید سرانه بیشتر و سرمایه فیزیکی و انسانی عمیق تر می شود.
    شکل 7.7 تعمیق سرمایه و فناوری جدید تصور کنید که اقتصاد در نقطه R شروع می شود، با سطح سرمایه فیزیکی و انسانی C 1 و تولید سرانه در G 1. اگر اقتصاد فقط به تعمیق سرمایه متکی باشد، در حالی که در سطح فناوری نشان داده شده توسط خط فناوری 1 باقی بماند، با حرکت از نقطه R به نقطه U به نقطه W با بازده حاشیه ای رو به کاهش روبرو خواهد شد. با این حال، اکنون تصور کنید که تعمیق سرمایه با پیشرفت در فناوری ترکیب شده است. سپس، همانطور که سرمایه از C 1 به C 2 عمیق تر می شود، تکنولوژی از تکنولوژی 1 به تکنولوژی 2 بهبود می یابد و اقتصاد از R به S حرکت می کند. به همین ترتیب، همانطور که سرمایه از C 2 به C 3 عمیق تر می شود، تکنولوژی از تکنولوژی 2 به تکنولوژی 3 افزایش می یابد و اقتصاد از S به T حرکت می کند.

    در حال حاضر، پیشرفت در تکنولوژی را به تصویر بکشید. تکنولوژی بهبود یافته به این معنی است که با یک مجموعه داده شده از ورودی ها، خروجی بیشتری امکان پذیر است. تابع تولید برچسب فناوری 1 در شکل بر اساس یک سطح از فناوری است، اما فناوری 2 مبتنی بر سطح پیشرفته فناوری است، بنابراین برای هر سطح از تعمیق سرمایه در محور افقی، سطح بالاتری از خروجی را در محور عمودی تولید می کند. به نوبه خود، تابع تولید فناوری 3 نشان دهنده سطح بالاتری از فناوری است، به طوری که برای هر سطح ورودی در محور افقی، سطح بالاتری از خروجی را در محور عمودی نسبت به هر یک از دو تابع تولید کل دیگر تولید می کند.

    بیشتر اقتصادهای سالم و رو به رشد در حال تعمیق سرمایه انسانی و فیزیکی خود هستند و همزمان فناوری را افزایش می دهند. در نتیجه، اقتصاد می تواند از گزینه ای مانند نقطه R در خط تولید کل فناوری 1 به نقطه ای مانند S در فناوری 2 و نقطه ای مانند T در خط تولید کل که هنوز بالاتر است (فناوری 3) حرکت کند. با ترکیب فناوری و تعمیق سرمایه، افزایش تولید ناخالص داخلی سرانه در کشورهای با درآمد بالا به دلیل کاهش بازده نیازی به محو شدن ندارد. سود حاصل از فناوری می تواند بازده کاهش یافته مربوط به تعمیق سرمایه را جبران کند.

    آیا پیشرفت های تکنولوژیکی در طول زمان منجر به کاهش بازده می شوند؟ به این ترتیب، آیا کشف پیشرفت های تکنولوژیکی جدید به طور مداوم سخت تر و پرهزینه تر خواهد شد؟ شاید یک روز، اما، حداقل در طول دو قرن گذشته از آغاز انقلاب صنعتی، پیشرفت در تکنولوژی منجر به کاهش بازده حاشیه ای نشده است. اختراعات مدرن، مانند اینترنت یا اکتشافات در ژنتیک یا علم مواد، به نظر نمی رسد که دستاوردهای کمتری نسبت به اختراعات قبلی مانند موتور بخار یا راه آهن داشته باشند. یکی از دلایلی که ایده های تکنولوژیکی به نظر نمی رسد به بازده کاهش یابد این است که ما اغلب می توانیم ایده های فن آوری جدید را با هزینه های حاشیه ای که بسیار کم یا حتی صفر است، به طور گسترده ای اعمال کنیم. یک کارگر خاص یا گروهی از کارگران باید از یک ماشین اضافی خاص یا یک سال دیگر آموزش استفاده کنند. بسیاری از کارگران در سراسر اقتصاد می توانند از یک فناوری یا اختراع جدید با هزینه بسیار کم استفاده کنند.

    این استدلال که برای یک کشور کم درآمد برای کپی کردن و تطبیق فناوری موجود آسانتر از اختراع فناوری جدید برای یک کشور با درآمد بالا است، لزوماً درست نیست. وقتی نوبت به تطبیق و استفاده از فناوری جدید می رسد، عملکرد یک جامعه لزوماً تضمین نمی شود، بلکه نتیجه این است که آیا نهادهای اقتصادی، آموزشی و سیاست های عمومی کشور از آن حمایت می کنند یا خیر. در تئوری، شاید کشورهای کم درآمد فرصت های زیادی برای کپی کردن و تطبیق تکنولوژی داشته باشند، اما اگر آنها زیرساخت ها و نهادهای اقتصادی حمایتی مناسب را نداشته باشند، احتمال نظری که عقب ماندگی ممکن است مزایای خاصی داشته باشد، از اهمیت عملی کمی برخوردار است.

    آن را پیوند دهید

    برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد رشد اقتصادی در هند به این وب سایت مراجعه کنید.

    کندی همگرایی

    اگرچه همگرایی اقتصادی بین کشورهای پردرآمد و سایر نقاط جهان ممکن و حتی محتمل به نظر می رسد، اما به آرامی پیش می رود. به عنوان مثال، کشوری را در نظر بگیرید که با سرانه تولید ناخالص داخلی 40,000 دلار شروع می شود، که امروزه تقریباً یک کشور معمولی با درآمد بالا را نشان می دهد، و کشور دیگری که از 4000 دلار شروع می شود، که تقریباً در سطح کشورهای کم درآمد است اما فقیر نیست مانند اندونزی، گواتمالا یا مصر. می گویند که کشور ثروتمند با نرخ رشد سالانه 2 درصد تولید ناخالص داخلی سرانه همراه است، در حالی که کشور فقیرتر با نرخ تهاجمی 7 درصد در سال رشد می کند. پس از 30 سال، سرانه تولید ناخالص داخلی در کشور ثروتمند 72،450 دلار خواهد بود (یعنی 40،000 دلار (1 + 0.02) 30) در حالی که در کشور فقیر 30,450 دلار خواهد بود (یعنی 4000 دلار (1 + 0.07) 30). همگرایی رخ داده است. این کشور ثروتمند 10 برابر ثروتمندتر از کشورهای فقیر بود و اکنون تنها 2.4 برابر ثروتمندتر است. با این حال، حتی پس از 30 سال متوالی رشد بسیار سریع، مردم در کشورهای کم درآمد هنوز در مقایسه با مردم کشورهای ثروتمند احساس فقر می کنند. علاوه بر این، همانطور که کشور فقیر در حال رشد است، فرصت های آن برای رشد اقتصادی کاهش می یابد و نرخ رشد آن ممکن است تا حدودی کاهش یابد.

    کندی همگرایی دوباره نشان می دهد که تفاوت های کوچک در نرخ های سالانه رشد اقتصادی در طول زمان به تفاوت های بزرگی تبدیل می شوند. کشورهای با درآمد بالا در طول دهه ها مزیت خود را در استاندارد زندگی افزایش داده اند - در برخی موارد بیش از یک قرن. حتی در یک سناریوی خوش بینانه، دهه ها طول می کشد تا کشورهای کم درآمد جهان به طور قابل توجهی به این وضعیت برسند.

    آن را به خانه بیاورید

    کالری و رشد اقتصادی

    ما می توانیم داستان رشد اقتصادی مدرن را با نگاه کردن به مصرف کالری در طول زمان بیان کنیم. افزایش چشمگیر درآمد به افراد عادی اجازه می داد بهتر غذا بخورند و کالری بیشتری مصرف کنند. این درآمدها چگونه افزایش یافت؟ اجماع رشد نئوکلاسیک از تابع تولید کل استفاده می کند تا نشان دهد که دوره رشد اقتصادی مدرن به دلیل افزایش ورودی هایی مانند فناوری و سرمایه فیزیکی و انسانی به وجود آمده است. همچنین مهم این بود که چگونه پیشرفت فناوری همراه با تعمیق سرمایه فیزیکی و انسانی برای ایجاد رشد و همگرایی است. با وجود مسئله توزیع درآمد، واضح است که یک کارگر متوسط می تواند کالری بیشتری در سال 2020 نسبت به سال 1875 داشته باشد.

    گذشته از افزایش درآمد، دلیل دیگری نیز وجود دارد که چرا یک فرد متوسط می تواند غذای بیشتری تهیه کند. کشاورزی مدرن به بسیاری از کشورها اجازه داده است تا مواد غذایی بیشتری از نیاز خود تولید کنند. با وجود داشتن مواد غذایی بیش از حد کافی، بسیاری از دولت ها و سازمان های چند جانبه مشکل توزیع مواد غذایی را حل نکرده اند. در واقع، کمبود مواد غذایی، قحطی و یا ناامنی غذایی عمومی اغلب ناشی از شکست سیاست اقتصاد کلان دولت است، به گفته آمارتیا سن، اقتصاددان برنده جایزه نوبل، تحقیقات گسترده ای را در مورد مسائل نابرابری، فقر و نقش دولت در بهبود استانداردهای زندگی انجام داده است. سیاست های اقتصاد کلان که به سمت تورم پایدار، اشتغال کامل، آموزش زنان و حفظ حقوق مالکیت تلاش می کنند، به احتمال زیاد گرسنگی را از بین می برند و توزیع یکنواخت غذا را فراهم می کنند.

    از آنجا که سرانه غذا بیشتر است، قیمت جهانی مواد غذایی از سال 1875 کاهش یافته است. با این حال، قیمت برخی از مواد غذایی بیش از قیمت برخی دیگر کاهش یافته است. به عنوان مثال، محققان دانشگاه واشنگتن نشان داده اند که در ایالات متحده، کالری حاصل از کدو سبز و کاهو 100 برابر گرانتر از کالری حاصل از روغن، کره و شکر است. تحقیقات از کشورهایی مانند هند، چین و ایالات متحده نشان می دهد که با افزایش درآمد، افراد کالری بیشتری از چربی ها و پروتئین و کمتر از کربوهیدرات ها می خواهند. این پیامدهای بسیار جالبی برای تولید جهانی غذا، چاقی و پیامدهای زیست محیطی دارد. هند شهری مرفه مانند بسیاری از نقاط ایالات متحده مشکل چاقی دارد. نیروهای همگرایی در حال کار هستند.