12.4: منحنی فیلیپس
- Page ID
- 212834
در پایان این بخش، شما قادر خواهید بود:
- توضیح منحنی فیلیپس با توجه به تاثیر آن بر نظریه های اقتصاد کینزی
- نمودار منحنی فیلیپس
- شناسایی عواملی که باعث ناپایداری منحنی فیلیپس می شوند
- تحلیل سیاست کینزی در کاهش بیکاری و تورم
مدل ساده شده AD/AS که تاکنون از آن استفاده کرده ایم کاملاً با مدل اصلی کینز سازگار است. با این حال، تحقیقات اخیر نشان داده است که در دنیای واقعی، منحنی عرضه کل منحنی منحنی تر از زاویه راست است که ما در این فصل استفاده کردیم. در عوض، منحنی AS در دنیای واقعی در سطوح خروجی بسیار پایین تر از پتانسیل («منطقه کینزی») بسیار مسطح است، در سطوح خروجی بالاتر از پتانسیل («منطقه نئوکلاسیک») بسیار شیب دار است و در بین («منطقه میانی») منحنی است. شکل 12.7 این را نشان می دهد. منحنی عرضه کل معمولی منجر به مفهوم منحنی فیلیپس می شود.
کشف منحنی فیلیپس
در دهه 1950، A.W. Phillips، اقتصاددان مدرسه اقتصاد لندن، در حال مطالعه چارچوب تحلیلی کینزی بود. تئوری کینزی نشان می دهد که در طول رکود، فشارهای تورمی کم است، اما زمانی که سطح تولید در تولید ناخالص داخلی بالقوه است یا حتی فراتر از آن می رود، اقتصاد در معرض خطر بیشتری برای تورم قرار دارد. فیلیپس داده های 60 ساله بریتانیا را تجزیه و تحلیل کرد و متوجه شد که بین بیکاری و تورم، که به عنوان منحنی فیلیپس شناخته می شود، مبادله می شود. شکل 12.8 یک منحنی فیلیپس نظری را نشان می دهد و ویژگی Work It Out زیر نشان می دهد که چگونه این الگو برای ایالات متحده ظاهر می شود.
آن را کار کنید
منحنی فیلیپس برای ایالات متحده
مرحله 1. برای دیدن گزارش اقتصادی سال 2005 رئیس جمهور به این وب سایت مراجعه کنید.
گام 2. به پایین بروید و جدول B-63 را در ضمیمه ها قرار دهید. این جدول با عنوان «تغییرات در شاخص های قیمت ویژه مصرف کننده، 1960—2004» عنوان شده است.
مرحله 3. با انتخاب گزینه XLS و سپس انتخاب مکان ذخیره فایل، جدول را در اکسل دانلود کنید.
مرحله 4. فایل اکسل دانلود شده را باز کنید.
مرحله 5. ستون سوم را مشاهده کنید (با برچسب «سال به سال»). این نرخ تورم است که با درصد تغییر در شاخص قیمت مصرف کننده اندازه گیری می شود.
مرحله 6. بازگشت به وب سایت و پیمایش برای پیدا کردن ضمیمه جدول B-42 «نرخ بیکاری غیر نظامی، 1959-2004.
مرحله 7. جدول را در اکسل دانلود کنید.
مرحله 8. فایل اکسل دانلود شده را باز کنید و ستون دوم را مشاهده کنید. این نرخ کلی بیکاری است.
مرحله 9. با استفاده از داده های موجود از این دو جدول، منحنی فیلیپس را برای 1960-69 رسم کنید، با نرخ بیکاری در محور x و نرخ تورم در محور y. نمودار شما باید شبیه شکل 12.9 باشد.
گام 10. منحنی فیلیپس را برای سالهای 1960 تا 1979 رسم کنید. نمودار چگونه به نظر می رسد؟ آیا هنوز هم تعادل بین تورم و بیکاری را می بینید؟ نمودار شما باید مانند شکل 12.10 باشد.
در طول این دوره طولانی تر، منحنی فیلیپس به نظر می رسد تغییر کرده است. دیگر هیچ معامله ای وجود ندارد.
ناپایداری منحنی فیلیپس
در طول دهه 1960، اقتصاددانان منحنی فیلیپس را به عنوان یک منوی سیاست مشاهده کردند. یک ملت می تواند تورم کم و بیکاری بالا، یا تورم بالا و بیکاری کم یا هر جای دیگری را انتخاب کند. اقتصادها می توانند از سیاست های مالی و پولی برای حرکت به بالا یا پایین منحنی فیلیپس به دلخواه استفاده کنند. سپس یک چیز کنجکاو اتفاق افتاد. هنگامی که سیاست گذاران سعی کردند از مبادله بین تورم و بیکاری بهره برداری کنند، نتیجه افزایش تورم و بیکاری بود. چه اتفاقی افتاده بود؟ منحنی فیلیپس تغییر کرد.
اقتصاد ایالات متحده این الگو را در رکود عمیق از 1973 تا 1975 و دوباره در رکود پشت سر هم از 1980 تا 1982 تجربه کرد. بسیاری از کشورها در سراسر جهان شاهد افزایش مشابهی در بیکاری و تورم بودند. این الگو به عنوان رکود تورمی شناخته شد. (به یاد بیاورید از مجموع تقاضا/مدل عرضه کل که رکود تورمی ترکیبی ناسالم از بیکاری بالا و تورم بالا است.) شاید مهمتر از همه، رکود تورمی پدیدهای بود که اقتصاد کینزی سنتی نمیتوانست آن را توضیح دهد.
اقتصاددانان به این نتیجه رسیدهاند که دو عامل باعث تغییر منحنی فیلیپس میشوند. اولین مورد شوک عرضه است، مانند بحران نفتی اواسط دهه 1970، که برای اولین بار رکود تورمی را در واژگان ما به ارمغان آورد. دوم، تغییر در انتظارات مردم از تورم است. به عبارت دیگر، زمانی که مردم انتظار تورم ندارند، ممکن است یک مبادله بین تورم و بیکاری وجود داشته باشد، اما زمانی که آنها متوجه تورم می شوند، مبادله ناپدید می شود. هر دو عامل (شوکهای عرضه و تغییر در انتظارات تورمی) باعث تغییر منحنی عرضه کل و در نتیجه منحنی فیلیپس میشوند.
به طور خلاصه، ما باید منحنی فیلیپس با شیب رو به پایین را برای دوره های کوتاه مدت چند ساله معتبر تفسیر کنیم، اما در دوره های طولانی تر، هنگامی که عرضه کل تغییر می کند، منحنی فیلیپس با شیب رو به پایین می تواند به گونه ای تغییر کند که بیکاری و تورم هر دو بالاتر (مانند دهه 1970 و اوایل دهه 1980) یا هر دو پایین تر باشد (مانند اوایل دهه 1990 یا دهه اول 2000).
سیاست کینزی برای مبارزه با بیکاری و تورم
اقتصاد کلان کینزی استدلال می کند که راه حل رکود، سیاست مالی انبساطی است، مانند کاهش مالیات برای تحریک مصرف و سرمایه گذاری، یا افزایش مستقیم در هزینه های دولت که منحنی تقاضای کل را به سمت راست تغییر می دهد. به عنوان مثال، اگر تقاضای کل در اصل در AdR در شکل 12.11 بود، به طوری که اقتصاد در رکود بود، سیاست مناسب این خواهد بود که دولت تقاضای کل را از AdR به AdF تغییر دهد، جایی که اقتصاد در تولید ناخالص داخلی بالقوه و اشتغال کامل باشد.
کینز اشاره کرد که در حالی که خوب است اگر دولت بتواند پول بیشتری را برای مسکن، جاده ها و سایر امکانات رفاهی صرف کند، او همچنین استدلال کرد که اگر دولت نمی تواند در مورد چگونگی صرف پول به روش های عملی توافق کند، می تواند به روش های غیر عملی هزینه کند. به عنوان مثال، کینز پیشنهاد ساخت بناهای تاریخی، مانند معادل مدرن اهرام مصر را داد. او پیشنهاد کرد که دولت می تواند پول را در زیر زمین دفن کند و اجازه دهد شرکت های معدنی دوباره شروع به استخراج پول کنند. این پیشنهادات کمی به زبان بودند، اما هدف آنها تأکید بر این بود که رکود بزرگ زمانی برای بحث در مورد ویژگی های برنامه های هزینه های دولت و کاهش مالیات نیست، زمانی که هدف باید افزایش تقاضای کل به اندازه کافی برای بالا بردن اقتصاد به تولید ناخالص داخلی بالقوه باشد.
طرف دیگر سیاست کینزی زمانی رخ میدهد که اقتصاد بالاتر از تولید ناخالص داخلی بالقوه عمل میکند. در این شرایط، بیکاری کم است، اما افزایش تورم در سطح قیمت ها نگران کننده است. پاسخ کینزی خواهد بود سیاست مالی انقباضی، با استفاده از افزایش مالیات یا کاهش هزینه های دولت برای تغییر AD به سمت چپ. نتیجه این خواهد بود که فشار رو به پایین بر سطح قیمت ها، اما کاهش بسیار کمی در تولید و یا افزایش بسیار کمی در بیکاری. اگر تقاضای کل در اصل در AdI در شکل 12.11 بود، به طوری که اقتصاد در حال افزایش تورم در سطح قیمت ها بود، سیاست مناسب برای دولت این است که تقاضای کل را به سمت چپ تغییر دهد، از AdI به adF، که فشار را برای یک سطح قیمت بالاتر کاهش می دهد در حالی که اقتصاد در اشتغال کامل باقی می ماند.
در مدل اقتصادی کینزی، تقاضای کل بسیار کم بیکاری را به همراه دارد و تورم بیش از حد را به همراه دارد. بنابراین، شما می توانید اقتصاد کینزی را به عنوان یک سطح «گلدیلاک» از تقاضای کل در نظر بگیرید: نه خیلی زیاد، نه خیلی کم، بلکه به دنبال چیزی است که درست است.