9.5: سردرگمی در مورد تورم
- Page ID
- 212908
در پایان این بخش، شما قادر خواهید بود:
- توضیح دهید که چگونه تورم می تواند باعث توزیع مجدد قدرت خرید شود
- شناسایی راه هایی که تورم می تواند درک عرضه و تقاضا را تار کند
- تبیین منافع اقتصادی و چالش های ناشی از تورم
اقتصاددانان معمولاً با تورم بالا مخالف هستند، اما به روشی ملایم تر از بسیاری از غیر اقتصاددانان با آن مخالفت می کنند. رابرت شیلر، یکی از برندگان جایزه نوبل اقتصاد در سال ۲۰۱۳، چندین نظرسنجی در مورد نگرش نسبت به تورم در طول دهه ۱۹۹۰ انجام داد. یکی از سوالات او پرسید: «آیا شما موافق هستید که جلوگیری از تورم بالا یک اولویت مهم ملی است، به همان اندازه که جلوگیری از مصرف مواد مخدر یا جلوگیری از بدتر شدن کیفیت مدارس ما مهم است؟» پاسخ ها در مقیاس 1 تا 5 بود، که در آن 1 به معنای «کاملا موافق» و 5 به معنای «کاملا مخالف» بود. برای کل جمعیت ایالات متحده، 52 درصد پاسخ دادند «کاملا موافق» است که جلوگیری از تورم بالا یک اولویت ملی بسیار مهم است و فقط 4٪ گفتند «کاملا مخالف». با این حال، در میان اقتصاددانان حرفه ای، تنها 18٪ پاسخ دادند «کاملا موافق»، در حالی که همان درصد از 18٪ پاسخ «کاملا مخالف» بود.
سرزمین پول خنده دار
مشکلات اقتصادی ناشی از تورم چیست و چرا اقتصاددانان اغلب آنها را با نگرانی کمتری نسبت به عموم مردم در نظر می گیرند؟ یک داستان بسیار کوتاه را در نظر بگیرید: «سرزمین پول خنده دار».
یک روز صبح، همه در سرزمین پول خنده دار بیدار شدند و متوجه شدند که همه چیز با پول 20٪ افزایش یافته است. این تغییر کاملا غیر منتظره بود. هر قیمت در هر فروشگاه 20٪ بالاتر بود. حقوق و دستمزد 20٪ بالاتر بود. نرخ بهره 20 درصد بالاتر بود. مقدار پول، در همه جا، از کیف پول گرفته تا حساب های پس انداز، 20 درصد بیشتر بود. این تورم یک شبه قیمت ها تیتر روزنامه ها را در همه جای سرزمین پول خنده دار قرار داد. با این حال، سرفصل ها به سرعت ناپدید شدند، زیرا مردم متوجه شدند که از لحاظ آنچه که آنها واقعا می توانند با درآمد خود خریداری کنند، این تورم هیچ تاثیر اقتصادی ندارد. حقوق هر کس هنوز هم می تواند دقیقا همان مجموعه ای از کالاها را که قبلا خریداری کرده بود خریداری کند. پس انداز همه برای خرید دقیقاً همان اتومبیل، تعطیلات یا بازنشستگی که قبلاً می توانستند خریداری کنند کافی بود. سطوح برابر تورم در تمام دستمزدها و قیمتها به هیچ وجه اهمیتی نداشت.
هنگامی که مردم در نظرسنجی رابرت شیلر نگرانی خود را در مورد تورم توضیح دادند، یک دلیل معمول این بود که آنها می ترسیدند که با افزایش قیمت ها، آنها نتوانند به همان اندازه خرید کنند. به عبارت دیگر، مردم نگران بودند زیرا آنها در جایی مانند سرزمین پول خنده دار زندگی نمی کردند، جایی که تمام قیمت ها و دستمزدها به طور همزمان افزایش یافت. در عوض، مردم اینجا در سیاره زمین زندگی می کنند، جایی که قیمت ها ممکن است افزایش یابد در حالی که دستمزدها به هیچ وجه افزایش نمی یابد، یا جایی که دستمزدها کندتر از قیمت ها افزایش می یابد.
اقتصاددانان خاطرنشان می کنند که در بیشتر دوره ها، سطح تورم در قیمت ها تقریباً مشابه سطح تورم در دستمزدها است و بنابراین آنها استدلال می کنند که به طور متوسط، در طول زمان، وضعیت اقتصادی مردم با تورم تغییر زیادی نمی کند. اگر تمام قیمت ها، دستمزد ها و نرخ های بهره به طور خودکار و بلافاصله با تورم تنظیم شود، همانطور که در سرزمین پول خنده دار، قدرت خرید، سود و یا پرداخت وام واقعی هیچ کس تغییر نخواهد کرد. با این حال، اگر سایر متغیرهای اقتصادی دقیقاً همگام با تورم حرکت نکنند، یا اگر فقط پس از یک وقفه زمانی برای تورم تنظیم شوند، تورم می تواند سه نوع مشکل ایجاد کند: توزیع مجدد ناخواسته قدرت خرید، سیگنال های قیمتی مبهم و مشکلات در برنامه ریزی بلند مدت.
بازتوزیع ناخواسته قدرت خرید
تورم می تواند باعث توزیع مجدد قدرت خرید شود که به برخی آسیب می رساند و به دیگران کمک می کند. افرادی که از تورم آسیب دیده اند شامل کسانی هستند که پول قابل توجهی را در اختیار دارند، چه در صندوق امانات و چه در یک جعبه مقوایی زیر تخت. هنگامی که تورم اتفاق می افتد، قدرت خرید پول نقد کاهش می یابد. با این حال، پول نقد تنها نمونه ای از یک مشکل کلی تر است: هرکسی که دارایی های مالی را به گونه ای سرمایه گذاری کند که بازده اسمی با تورم مطابقت نداشته باشد، تحت تأثیر تورم قرار می گیرد. به عنوان مثال، اگر شخصی پولی در حساب بانکی داشته باشد که سود 4٪ را پرداخت می کند، اما تورم به 5٪ افزایش می یابد، در این صورت نرخ واقعی بازگشت پول سرمایه گذاری شده در آن حساب بانکی منفی 1٪ است.
مشکل نرخ بهره اسمی خوب که به یک نرخ بهره واقعی زشت تبدیل می شود، می تواند با مالیات بدتر شود. مالیات بر درآمد ایالات متحده بر اساس سود اسمی دریافت شده بر حسب دلار، بدون تعدیل تورم محاسبه می شود. بنابراین، دولت از فردی که 10،000 دلار سرمایه گذاری می کند و نرخ بهره اسمی 5٪ را با 500 دلار دریافتی دریافت می کند - بدون توجه به اینکه نرخ تورم 0٪، 5٪ یا 10٪ باشد، مالیات می گیرد. اگر تورم 0٪ باشد، نرخ بهره واقعی 5٪ است و تمام 500 دلار افزایش قدرت خرید است. با این حال، اگر تورم 5٪ باشد، نرخ بهره واقعی صفر است و فرد هیچ سود واقعی نداشته است - اما به هر حال مالیات بر درآمد را از سود اسمی بدهکار است. اگر تورم 10٪ باشد، نرخ بهره واقعی منفی 5٪ است و فرد در واقع در قدرت خرید عقب است، اما هنوز مالیات 500 دلار سود اسمی را بدهکار است.
تورم می تواند باعث توزیع مجدد ناخواسته برای حقوق بگیران نیز شود. دستمزدها به طور معمول با تورم در طول زمان افزایش می یابد، در نهایت. ردیف آخر جدول 9.1 در ابتدای این فصل نشان داد که میانگین دستمزد ساعتی در تولید در اقتصاد ایالات متحده از 3.23 دلار در سال 1970 به 30.11 دلار در سال 2021 افزایش یافته است که با ضریب نزدیک به ده افزایش یافته است. در طول این دوره زمانی، شاخص قیمت مصرف کننده حدود هشت برابر افزایش یافت. با این حال، افزایش دستمزدها ممکن است یک یا دو سال از تورم عقب بماند، زیرا تعدیل دستمزد اغلب تا حدودی چسبنده است و فقط یک یا دو بار در سال اتفاق می افتد. علاوه بر این، میزان دستمزد با تورم باعث ایجاد ناامنی برای کارگران می شود و ممکن است درگیری های دردناک و طولانی مدت بین کارفرمایان و کارمندان را در پی داشته باشد. اگر دولت حداقل دستمزد را برای تورم به ندرت تنظیم کند، کارگران حداقل دستمزد قدرت خرید از دستمزد اسمی خود را از دست می دهند، همانطور که شکل 9.6 نشان می دهد.
یک گروه قابل توجهی از مردم اغلب سهم بزرگی از درآمد خود را به شکلی دریافت کرده اند که با گذشت زمان افزایش نمی یابد: بازنشستگانی که مستمری شرکت خصوصی دریافت می کنند. اکثر حقوق بازنشستگی به طور سنتی به عنوان یک مقدار ثابت اسمی دلار در سال در بازنشستگی تعیین شده است. به همین دلیل، اقتصاددانان حقوق بازنشستگی را برنامه های «مزایای تعریف شده» می نامند. حتی اگر تورم کم باشد، ترکیب تورم و درآمد ثابت می تواند در طول زمان یک مشکل اساسی ایجاد کند. فردی که در سن 65 سالگی با درآمد ثابت بازنشسته می شود، متوجه خواهد شد که از دست دادن تنها 1 تا 2 درصد از قدرت خرید در سال به دلیل تورم، به کاهش قابل توجهی از قدرت خرید پس از یک یا دو دهه منجر می شود.
خوشبختانه، حقوق بازنشستگی و سایر مزایای تعریف شده برنامه های بازنشستگی به طور فزاینده ای نادر هستند و به جای آن با برنامه های «سهم تعریف شده» مانند 401 (k) s و 403 (b) s جایگزین می شوند. در این برنامه ها، کارفرما به طور منظم مبلغ مشخصی را به حساب بازنشستگی کارگر کمک می کند (معمولاً هر چک پرداخت). کارمندان نیز اغلب کمک می کنند. کارگر این وجوه را در طیف وسیعی از وسایل نقلیه سرمایه گذاری سرمایه گذاری می کند. این طرح ها دارای مالیات معوق هستند و قابل حمل هستند به طوری که اگر فرد با کارفرمای دیگری کار کند، 401 (k) آنها با آنها همراه می شود. تا آنجا که سرمایه گذاری های انجام شده نرخ واقعی بازده را ایجاد می کند، بازنشستگان تحت فشار هزینه های تورم بازنشستگان سنتی قرار نمی گیرند.
با این حال، مردم عادی گاهی اوقات می توانند از توزیع مجدد ناخواسته تورم بهره مند شوند. شخصی را در نظر بگیرید که 10،000 دلار برای خرید یک ماشین با نرخ بهره ثابت 9٪ وام می گیرد. اگر تورم در زمان وام 3٪ باشد، وام گیرنده باید وام را با نرخ بهره واقعی 6٪ بازپرداخت کند. با این حال، اگر تورم به 9٪ افزایش یابد، نرخ بهره واقعی وام صفر است. در این حالت، سود وام گیرنده از تورم، ضرر وام دهنده است. وام گیرنده ای که نرخ بهره ثابت را پرداخت می کند و از تورم سود می برد، فقط طرف مقابل سرمایه گذار است که نرخ بهره ثابت دریافت می کند و از تورم رنج می برد. درس این است که وقتی نرخ بهره ثابت است، افزایش نرخ تورم تمایل به مجازات تامین کنندگان سرمایه مالی دارد، که بازپرداخت را به دلار دریافت می کنند که به دلیل تورم ارزش کمتری دارند، در حالی که تقاضای سرمایه مالی در نهایت بهتر است، زیرا آنها می توانند وام های خود را به دلار که ارزش آن کمتر از آنچه در ابتدا انتظار می رفت، بازپرداخت کنند.
بازتوزیع ناخواسته قدرت خرید که تورم باعث آن میشود، ممکن است تأثیر گستردهتری بر جامعه داشته باشد. پذیرش گسترده آمریکا از نیروهای بازار بر این تصور استوار است که اقدامات مردم ارتباط معقولی با نتایج بازار دارد. هنگامی که تورم باعث می شود بازنشسته ای که حقوق بازنشستگی ایجاد کرده یا با نرخ بهره ثابت سرمایه گذاری کرده است رنج ببرد، در حالی که فردی که با نرخ بهره ثابت وام می گیرد از تورم سود می برد، سخت است باور کنیم که این نتیجه به هیچ وجه سزاوار آن بوده است. به طور مشابه، هنگامی که صاحبان خانه از تورم بهره مند می شوند، زیرا قیمت خانه های آنها افزایش می یابد، در حالی که اجاره دهندگان رنج می برند زیرا آنها اجاره بالاتر را پرداخت می کنند، دشوار است که هر گونه اثرات انگیزشی مفید را ببینیم. یکی از دلایلی که عموم مردم تورم را دوست ندارند این حس است که پاداش ها و مجازات های اقتصادی را بیشتر داوری می کند - و بنابراین احتمالاً ناعادلانه تلقی می شود - حتی خطرناک است، همانطور که ویژگی بعدی Clear It Up نشان می دهد.
پاک کردن آن
آیا ارتباطی بین ابرتورم آلمان و به قدرت رسیدن هیتلر وجود دارد؟
آلمان در سال های پس از جنگ جهانی اول، زمانی که جمهوری وایمار در آلمان برای پرداخت صورتحساب های خود به چاپ پول متوسل شد، دچار تورم شدید ارز خود، مارک، شد و شروع رکود بزرگ باعث ایجاد آشفتگی اجتماعی شد که آدولف هیتلر توانست در به قدرت رسیدن خود از آن استفاده کند. شیلر این ارتباط را در یک مقاله کاری دفتر ملی تحقیقات اقتصادی 1996 اینگونه توصیف کرد:
واقعیتی که امروزه، حتی در آلمان، احتمالاً کمتر برای جوانان شناخته شده است این است که فروپاشی نهایی مارک در سال 1923، زمانی که تورم مارک به سطوح نجومی رسید (تورم 35,974.9٪ تنها در نوامبر 1923، برای نرخ سالانه آن ماه 4.69 × 10 28 درصد)، در همان ماهی رخ داد که کودتای آبجو هال هیتلر، تلاش مسلحانه حزب نازی برای سرنگونی دولت آلمان، اتفاق افتاد. این کودتای نافرجام منجر به زندانی شدن هیتلر شد و در آن زمان او کتاب «نبرد من» را نوشت و طرحی الهام بخش برای آینده آلمان ارائه داد و طرحهایی برای سلطه بر جهان ارائه داد.
میشود. اکثر مردم در آلمان امروز احتمالا به وضوح این وقایع را به یاد نمی آورند؛ این عدم توجه به آن ممکن است به این دلیل باشد که حافظه آن توسط حوادث دراماتیک تر که پس از آن (تصرف نازی ها و جنگ جهانی دوم) محو شده است. با این حال، به شخصی که از طریق این وقایع تاریخی به ترتیب زندگی می کند. [کودتا] ممکن است به عنوان شواهد واضح از اثرات بالقوه تورم به یاد آورده شده باشد.
سیگنال های قیمت تار
قیمت ها پیام رسان ها در اقتصاد بازار هستند و اطلاعات مربوط به شرایط تقاضا و عرضه را انتقال می دهند. تورم آن پیام های قیمت را تار می کند. تورم به این معنی است که ما سیگنال های قیمت را مبهم تر درک می کنیم، مانند یک برنامه رادیویی که با استاتیک قابل توجهی دریافت می شود. اگر استاتیک شدید شود، دشوار است که بگوییم چه اتفاقی می افتد.
در اسرائیل، هنگامی که تورم به نرخ سالانه 500٪ در سال 1985 افزایش یافت، برخی از فروشگاه ها ارسال مستقیم قیمت ها را بر روی اقلام متوقف کردند، زیرا مجبور بودند هر چند روز یک بار برچسب های جدیدی را روی اقلام یا قفسه ها بگذارند تا تورم را منعکس کنند. در عوض، یک خریدار فقط اقلام را از یک قفسه برداشت و به صندوق پرداخت رفت تا قیمت آن روز را پیدا کند. بدیهی است که این وضعیت مقایسه قیمت ها و خرید بهترین معامله را دشوار می کند. هنگامی که سطوح و تغییرات قیمت ها نامشخص می شود، شرکت ها و افراد سخت تر می توانند به سیگنال های اقتصادی واکنش نشان دهند. در جهانی که تورم با نرخ بالایی است، اما تا حدی بالا و پایین می رود، آیا قیمت بالاتر یک کالا به این معنی است که تورم افزایش یافته است، یا عرضه آن کالا کاهش یافته است یا تقاضا برای آن کالا افزایش یافته است؟ آیا خریدار کالا باید قیمت های بالاتر را به عنوان یک نشانه اقتصادی برای جایگزینی محصولات دیگر در نظر بگیرد یا اینکه قیمت محصولات جایگزین به همان اندازه افزایش یافته است؟ آیا فروشنده کالا باید قیمت بالاتر را به عنوان دلیلی برای افزایش تولید در نظر بگیرد یا اینکه قیمت بالاتر فقط نشانه تورم عمومی است که در آن قیمت تمام نهادههای تولید نیز در حال افزایش است؟ داستان واقعی احتمالا در طول زمان روشن خواهد شد، اما در یک لحظه خاص، چه می تواند بگوید؟
تورم بالا و متغیر به این معنی است که انگیزه ها در اقتصاد برای تعدیل در پاسخ به تغییرات قیمت ها ضعیف تر است. بازارها به طور نامنظم و آهسته تری به سمت قیمت ها و مقادیر تعادلی خود تنظیم می شوند و بسیاری از بازارهای فردی شانس بیشتری برای مازاد و کمبود را تجربه خواهند کرد.
مشکلات برنامه ریزی بلند مدت
تورم می تواند برنامه ریزی بلند مدت را دشوار کند. در بحث در مورد بازتوزیعهای ناخواسته، موردی را در نظر گرفتیم که فردی تلاش میکند برای بازنشستگی برنامهریزی کند با مستمری که به صورت اسمی ثابت و نرخ تورم بالا است. مشکلات مشابهی برای همه افرادی که سعی در پس انداز برای بازنشستگی دارند بوجود می آید، زیرا آنها باید در نظر بگیرند که پول آنها واقعا چند دهه در آینده خریداری خواهد کرد، زمانی که ما نمی توانیم نرخ تورم آینده را بدانیم.
تورم، به ویژه در سطوح متوسط یا بالا، مشکلات برنامه ریزی قابل توجهی را برای کسب و کارها نیز ایجاد می کند. یک شرکت می تواند از تورم درآمد کسب کند، به عنوان مثال، با پرداخت صورتحساب و دستمزد در اسرع وقت به طوری که بتواند با دلار تورم پرداخت کند، در حالی که درآمد را در اسرع وقت جمع آوری می کند. یک شرکت همچنین می تواند از تورم ضرر کند، همانطور که در مورد یک کسب و کار خرده فروشی که بیش از حد پول نقد را نگه می دارد، فقط برای اینکه تورم ارزش آن پول نقد را کاهش دهد. با این حال، هنگامی که یک کسب و کار وقت خود را صرف تمرکز بر چگونگی سود از طریق تورم یا حداقل چگونگی جلوگیری از رنج ناشی از آن می کند، یک معامله اجتناب ناپذیر اتفاق می افتد: زمان کمتری برای بهبود محصولات و خدمات و یا پیدا کردن چگونگی تولید محصولات و خدمات موجود ارزان تر صرف می شود. یک اقتصاد با تورم بالا به کسب و کارهایی پاداش می دهد که راه های هوشمندانه ای برای سود بردن از تورم پیدا کرده اند، که لزوما کسب و کارهایی نیستند که در بهره وری، نوآوری یا کیفیت خدمات برتری دارند.
در کوتاه مدت، سطوح پایین یا متوسط تورم ممکن است مشکل زیادی برای برنامه ریزی کسب و کار ایجاد نکند، زیرا هزینه های انجام کسب و کار و درآمد فروش ممکن است با نرخ های مشابه افزایش یابد. با این حال، اگر تورم در کوتاه مدت یا میان مدت به طور قابل توجهی متفاوت باشد، ممکن است برای مشاغل منطقی باشد که به استراتژی های کوتاه مدت پایبند باشند. شواهد در مورد اینکه آیا نرخ نسبتا پایین تورم باعث کاهش بهره وری می شود، در میان اقتصاددانان بحث برانگیز است. شواهدی وجود دارد که نشان می دهد اگر تورم را می توان در سطح متوسط کمتر از 3٪ در سال نگه داشت، نیازی به جلوگیری از رشد اقتصاد واقعی یک کشور با سرعت سالم نیست. برای برخی از کشورها که تورم چند هزار درصدی در سال را تجربه کرده اند، نرخ تورم سالانه 20 تا 30 درصد ممکن است اساساً همان صفر باشد. با این حال، چندین اقتصاددان به این واقعیت اشاره کرده اند که وقتی تورم ایالات متحده در اوایل دهه 1970 افزایش یافت - به 10 درصد - رشد بهره وری ایالات متحده کاهش یافت و هنگامی که تورم در دهه 1980 کاهش یافت، بهره وری پس از آن دوباره افزایش یافت، همانطور که شکل 9.7 نشان می دهد.
هر گونه سود از تورم؟
اگرچه اثرات اقتصادی تورم در درجه اول منفی است، اما دو نکته قابل توجه است. اول، تأثیر تورم به طور قابل توجهی متفاوت خواهد بود با توجه به اینکه آیا به آرامی با 0٪ تا 2٪ در سال افزایش می یابد، با 10٪ تا 20٪ در سال حرکت می کند، یا به نقطه ابرتورم می رسد، مثلاً 40٪ در ماه. ابرتورم میتواند یک اقتصاد و یک جامعه را از هم بپاشد. نرخ تورم سالانه 2٪، 3٪ یا 4٪، با این حال، فاصله زیادی با بحران ملی دارد. تورم پایین نیز بهتر از تورم منفی است که با رکود شدید رخ می دهد.
دوم، اقتصاددانان گاهی استدلال می کنند که تورم متوسط ممکن است با انعطاف پذیری بیشتر دستمزدها در بازار کار به اقتصاد کمک کند. بحث در بیکاری اشاره کرد که دستمزدها در حرکات رو به پایین خود چسبنده هستند و بیکاری می تواند منجر شود. اندکی تورم میتواند دستمزدهای واقعی را از بین ببرد و به این ترتیب در صورت لزوم به کاهش دستمزدهای واقعی کمک کند. به این ترتیب، حتی اگر نرخ متوسط یا بالایی از تورم ممکن است به عنوان شن و ماسه در چرخ دنده های اقتصاد عمل کند، شاید نرخ پایین تورم به عنوان روغن برای چرخ دنده های بازار کار عمل کند. این استدلال بحث برانگیز است. تجزیه و تحلیل کامل باید تمام اثرات تورم را در نظر بگیرد. با این حال، دلیل دیگری برای اعتقاد بر این است که، همه موارد در نظر گرفته شده، نرخ بسیار پایین تورم ممکن است به خصوص مضر نباشد.